آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ


اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ

شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد


گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ

کرده ای عهد که بازآیی و ما را بکشی


وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ

رفتی و باز نمی آیی و من بی تو به جان


جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ

وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی


گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ